وی ادامه داد: زمانیکه از هم جدا شدیم و مادرم نشست، کمربند شلوار پدرم را برداشته و دور گردن مادرم انداختم و از 2 طرف کشیدم که در نهایت منجر به مرگ او شد.
فارس: دختر 16 ساله در جریان درگیری لفظی با مادرش این زن 65 ساله را به قتل رساند.
در ساعت 18:30 روز 26 دی مأموران کلانتری 106 نامجو از طریق مرکز فوریتهای پلیسی 110 در جریان یک فقره فوت مشکوک در آدرس میدان امام حسین - خیابان سلمان فارسی قرار گرفتند.
با حضور مأموران کلانتری در محل و تأیید خبر مراتب به بازپرس کشیک قتل دادسرای امور جنایی و پلیس آگاهی تهران بزرگ اعلام شد.
با حضور شهریاری، بازپرس شعبه هفتم دادسرای امور جنایی، عوامل تشخیص هویت و تیم بررسی صحنه جرم اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ در محل تحقیقات درباره این پرونده آغاز شد.
در بررسیهای مقدماتی مشخص شد که جسد متعلق به زن 65 ساله به هویت طاهره است که یک رشته کمربند به دور گردن وی بسته شده است.
با آغاز تحقیقات در صحنه کشف جسد، دختر مقتوله در اظهارات اولیه خود به کارآگاهان گفت: من به پشتبام رفته بودم و زمانیکه برگشتم مادرم را در حالیکه خود را با کمربند خفه کرده بود مشاهده کردم که بلافاصله موضوع را به پلیس خبر دادم.
با وجود اظهارات دختر مقتوله، بازرسی صحنه جرم توسط کارآگاهان اداره دهم و جمع آوری دلایل و مستندات نشان از آن داشت که امکان هرگونه خودکشی از سوی مقتوله وجود نداشته است.
بار دیگر تحقیقات فنی از دختر مقتوله در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت و در نهایت دختر مقتوله به نام مونا 16 ساله چارهای جز بیان حقیقت ندیده و لب به اعتراف گشود و به قتل مادرش اعتراف کرد.
مونا در اعترافات خود به کارآگاهان گفت: بعداز ظهر به حمام رفته بودم و زمانیکه بیرون آمدم مشاهده کردم دوستم با تلفن همراه من تماس گرفته و مادرم به گوشی من جواب داده و از او خواسته تا دیگر با من ارتباط نداشته باشد؛ این موضوع مرا بسیار عصبانی کرده بود و با او شروع به جرو بحث کردم که ادامه آن منجر به درگیری میان ما شد.
وی ادامه داد: زمانیکه از هم جدا شدیم و مادرم نشست، کمربند شلوار پدرم را برداشته و دور گردن مادرم انداختم و از 2 طرف کشیدم که در نهایت منجر به مرگ او شد.
سرهنگ عباسعلی محمدیان، رئیس پلیس آگاهی تهران بزرگ گفت: برابر تحقیقات انجام شده مشخص شده که متهم این پرونده با تعدادی از افرادی ارتباط داشته که این موضوع باعث اعتراض والدین وی شده و این اعتراضات زمینه درگیری طولانی مدت آنها با فرزندشان بوده است.
وی افزود: با توجه به اعتراف صریح متهم به قتل مادرش، با قرار بازداشت از سوی مقام قضایی در اختیار اداره دهم ویژه قتل پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفته است.
زنان در جام ملت های آسیا + عکس |
ورزشگاه های قطر در جام ملتهای آسیا میزبان بانوان اسلامی از کشورهای عربی و زنان دیگر کشورهای آسیایی است
و اما احترامسادات حبیبیان که به قول نوهاش فیلمبین حرفهای است، در پایان این گفتوگو با زبان مادرانهاش به ایسنا میگوید: «برای نوع فیلمهای سینمای ایران متاسف هستم» و توصیه میکند: «فیلم باید مثل آموزشگاه باشد. وقتی کسی برای رفتن به سینما وقت و هزینه میگذارد، نباید دست خالی برگردد. فیلم باید اثرگذار باشد. باید در این دنیا خاطره بسازیم.»
سه دختری که دنیا را تکان دادند + عکس |
واقعه از آنجا آغاز مىشود که سه کودک روستائى، در اطراف دهکده چشم بر حقیقتى مىگشایند که بعد از آن ریشه عقیده مردم آن منطقه مىشود.
جیکا 7 ساله فرانسیکو 9 ساله و لوسیا 10 ساله. شاهد اصلى این واقعه، لوسیا است، و واقعه از زبان این سه کودک اینچنین نقل شده است.
در سال 1916 میلادى، یک سال قبل از دیدار با بانوى درخشنده، فرشتهاى بر ما ظاهر شد، و 3 بار این گفته را تکرار کرد:
من فرشته صلح هستم، خدایا من ایمان دارم، و باور دارم و عشق مىورزم بتو، و من طلب استغفار مىکنم از آنان که باور ندارند، و عشق نمىورزند، و ایمان ندارند.
فرشته 2 بار دیگر در تابستان و پائیز بر آنها ظاهر شد، و هر بار یک چیز را از آنان خواهش کرد: قربانى بدهند و استغفار کنند براى گناهکاران، و دعا کنند براى متحول شدن آنها، این 3 برخورد بود که بچهها را براى دیدن بانوى صاحب تسبیح آماده کرد.
در سال 1917 میلادى بچهها 2 بار نور درخشندهاى را دیدند، و سپس بر بالاى درخت بلوط نور عظیمى ظاهر شد، بانوئى درخشندهتر از خورشید، بنام مریم مقدس . او فرمود : نمىخواهم شما را بترسانم، بچهها گفتند شما کیستید؟ فرمود من مریم باکره هستم گفتند شما از کجا آمدهاید؟ فرمود من از بهشت آمدهام گفتند از ما چه مىخواهید؟ فرمود من آمدهام از شما بخواهم باز اینجا بیائید، بعد به شما خواهم گفت که از شما چه مىخواهم. بانوى صاحب تسبیح بعد از آن هر ماه ظاهر شد، از ماه مى تا4 اکتبر، در آخرین و ششمین دیدار او، معجزه بزرگى را در مقابل دیدگان 70000 نفر جمعیتى که گرد آمده بودند، نمایان ساخت. در برابر دیدگان منتظر جمعیت، باران بطور ناگهانى ایستاد، و ناگهان خورشید به لرزش درآمد، و ایستاد، و دوباره چرخید و ایستاد، بطورى که مردم احساس کردند هر لحظه مىرود که خورشید بر آنان فرود آید، پس از این واقعه خورشید به جاى اول خود بازگشت، و به همان درخشش معمول و زیباى خود ادامه داد. اولین عکس از این واقعه، در روزنامه لیبون در 5 اکتبر همان سال منتشر شد،
خبر همین واقعه هم بود که چشم جستجو گر خیل مشتاقان را متوجه مدعاى سه بچه روستائى کرد، و هم اکنون دیگر هر آنچه که مىگفتند، مورد قبول افرادى بود که به چشم خویش نخستین کرامت حضرت مریم را دیده بودند.
لوسیا وارد زندگى مذهبى شد و راهبه شد ، و زنده ماند زیرا که عهد کرده بود با بانو که در ترویج عبودیت و مسیحیت تلاش کند، و زنده بماند، فرانسیسکو و جسیکا، در 3 و 4 سال بعد، در اثر بیمارى ریوى از بین رفتند.
لوسیا، هم صدا را شنید و هم سخن گفت و هم بانو را دید، جسیکا هم بانو را دید و هم صدایش را شنید، و فرانسیسکو فقط بانو را دید.
حقانیت بچهها را ابتدا پدر و مادر آنها باور مىکردند، چرا که مىگفتند: آنها در زندگى هرگز دروغ نگفتهاند. در هر حال، نه تنها مرگ دو کودک کوچک از حق اعتقاد آنان نکاست، بلکه چون بانوى درخشنده به 2 کودک قول داده بود که آندو را به بهشت ببرد، اعتقاد آنها را نسبت به عمق مسئله افزود، این کودکان در چشم مردم کودکانى مقدس و مذهبى شدهاند.
در سال 1919 عبادتگاهى در دهکده فاطمیا ساخته شد، و 3 سال بعد توسط افراد متعصب منفجر شد، ولى بعد از مدتى دوباره برپاگشت.
در سال 1928 اولین سنگ ساختمان اصلى بنا نهاده شد، در سال 1930 استعف لیبریا اجازه برگذارى آئین پاک فاطیما را صادر کرد، اجازه کلیسا در سال 1932 براى برگزارى مراسم عبادت بانوى ما مریم مقدس بود، که سرانجام در سال 1353 به این زیارتگاه پشتوانهاى رسمى داد، اگرچه این همه فقط در جهان سیاست مىگذشت، ولى قلوب مردم از همان روز وقوع واقعه خورشید، دهکده فاطیما محلى براى زیارت قلوب مردم شد.
هر ساله در 13 ماه مى، دوستداران فاطیما از تمامى نقاط پرتغال، و کشورهاى اطراف براى زیارت و نیز دعا و توبه، و طلب شفا و تزکیه روح به این منطقه مىآیند، رخسار معنوى این سفر، رخسارى بس شگفت آور است، شهر بانوى صاحب تسبیح، آنجا که آنچنان اثرى عمیق در قلوب زائران قرار داده، که هر ساله آنها را به آنجا مىکشاند، آنجا مردم از حضرت مریم شفا مىگیرند، از او طلب شفاعت مىکنند، و خود را مدیون دعاى مستجاب بزرگ بانوى درخشنده مىدانند.
هیچکس نمىتواند کرامت جارى در بستر این واقعه تاریخى را کتمان سازد، که موج روز افزون جمعیت مشتاق زیارت شهر فاطیما موجى نیست که بتوان در برابر عظمت پرشگفتى آن، با کتمان و پرده پوشى بر خاست ، شهر فاطیما در پشت این اعتقاد هاست که چهرهاى از توسل و اکرام بین پیدا کرده است، هر کسى با آئین مرسوم خاص خود از فاطیما تجلیل مىکند، نذر شمعها، با پاى پیاده به زیارت آمدنها، به پا داشتن مراسم دعا، برگزار کردن مراسم عشای ربانی همه و همه جلوهاى از توسل قلبى مردم به حضرت مریم است، در این بین گفتن تسبیح مسیحی از همه بیشتر رواج دارد، که در آخرین دیدار مریم مقدس از مردم خواسته است که هر روز به این تسبیحات ادامه دهند. این تسبیحات به زبانهاى مختلف است، و از مهمترین ادعیه در مراسم پاک بانوى شهر فاطیما است. زوار مىآیند تا مجسمه سفید را به یاد حضرت مریم ببینند، همه برگرد مجسمه براى درخواست و تشکر بسیج مىشوند، برخى التماس دعا دارند، و برخى طلب شفاعت و بازگشت ایمان به قلبهاى آنان. آنان در انتظار طلوع خورشید عدالت از فاطیما طلب عوض شدن زندگیشان را مىنمایند، معمولا اتفاق نمىافتد کسى دست خالى از شهر فاطیما برگردد.
در سمت چپ عبادتگاه، بیماران براى طلب شفا یا طلب قدرت تحمل بیمارى، شب را به انتظار صبح، در حال شب زنده داری به سر مىبرند، هیچ زبانى یاراى بیان آن جاذبه عمیق را ندارد که میان این مردم و توسل به این بانو ره گشوده است این همه صبر و شکیب در محیا شدن براى بزرگداشت خاطره دیدار این مریم مقدس .
آنان براى مریم مقدس نذر مىکنند، و کلیومترها راه را با پاى پیاده و زانوانى زخمى مىپیمایند، تا به او برسند و بار سنگین دردهاى خویش را در جهان تشنه معرفت، به حقیقتى بسپارند که در نظر آنان سمبل نجات و پاکى و رستگارى است، که اگر این نیست چیست این موج جمعیت و تبلور احساس
این مردم هر آنچه از مذهب مىشناسند، در حد وسع و فهم و توان خود، به پاى حضرت مریم مىریزند، آنان به تصورات خود از قداست مریم در آئینى پاک و روحانى جسمیت مىبخشد.
موج حضور مردم هر ساله در این مراسم افزایش مىیابد، و آنان که مىبینند و آنان که نمىفهمند و حقیقت حضور حضرت مریم را در این شهر مقدس حس مىکنند، آنان را که ندیدهاند، و آنها را که نمىفهمند، و آنان را که تشنه حقیقت حضورهاى نورانى در جامعهاى بى ولایتند، به سمت ولایت مریمی خواندند.
محل یکى از این دیدارها در کنار چاه خانه پدر لوسیا است که در آنجا آنها با حضرت مریم آشنا شدند.
اشاره است، به دیدارهائى که در سال 1917 سه نوجوان دهکده، داشتهاند و در اول داستان، مورد اشاره قرار گرفت
در 13 مى1967 پاپ ژان پل ششم در پنجاهمین سالگرد آئین فاطیما شرکت کرد.
در 13مى1982 پاپ ژان پل دوم براى تشکر از حفظ جان خود به زیارت شهر فاطیما آمد
زوار در آخرین مرحله آئین فاطیما، در هنگام خداحافظى، این جملات را زمزمه مىکنند :
(بانوى ما، مریم مقدس بانوى صاحب تسبیح، بانوى درخشنده، من اکنون مجبورم از تو جدا شوم، اما از خدا مىخواهم این آخرین دیدار من با تو نباشد، و همیشه این التماس و شوق در وجود من زنده باشد، مریم خداحافظ اى بانوى پاک ما).
آیا قلقلک دادن به درد میخورد؟ | 17:39 - 2011/01/14 |
شما نمیتوانید خودتان را قلقلک بدهید و به خودتان هم اجازه نمیدهید که غریبهها را قلقلک بدهید. بچههای انسان اغلب از قلقلک لذت میبرند. اما چرا اصلا در طول تکامل، قلقلکی بودن به انسانها رسیده است؟
بعضی افراد خیلی قلقلکی هستند و برخی دیگر کمتر، صرفنظر از آن، قلقلک ظاهرا قوانین مخصوص به خودش را دارد. شاید متوجه شده باشید که شما نمیتوانید خودتان را قلقلک بدهید. به علاوه با این که ممکن است توانایی این را داشته باید که یک فرد کاملا غریبه را قلقلک بدهید، مغزتان اجازه نمیدهد این کار را بکنید، کاری که از نظر اجتماعی اصلا پذیرفتنی نیست. اما قلقلک به چه دردی میخورد و در طول تکامل، چرا قلقلکی بودن به انسانها رسیده است؟
به گزارش پاپساینس، رابرت پروواین از عصبشناسان دانشگاه مریلند و مولف کتاب "خنده: یک بررسی علمی"، معتقد است همین واقعیتها در مورد قلقلک، نشانهای از ارزشهای تکاملی آن است. به گفته وی، قلقلک راهبردی برای ایجاد ارتباط اجتماعی بین دوستان و اقوام نزدیک است.
به گفته محققین، عکسالعمل خنده در برابر قلقلک از همان ماههای اولیه تولد نوزاد آغاز میشود. در واقع در ماههای اول، قلقلک و خنده از اولین راههای برقراری ارتباط بین نوزاد و کسی است که از او مراقبت میکند. والدین خیلی زود یاد میگیرند که تا وقتی به قلقلک ادامه بدهند که نوزاد میخندد و وقتی نوزاد چهرهاش در هم میرود، دیگر او را قلقلک ندهند. همین فرایند، خود ارتباط جهره به چهرهای را ایجاد میکند که میتواند نقطه شروعی برای تعاملهای دیگر هم باشد.
از طرف دیگر، کودکان مشتاقانه همدیگر را قلقلک میدهند. بسیاری از محققین بر این باورند که در بین همسالان، کارکرد قلقلک فقط ایجاد ارتباط نزدیکتر نیست. آنها میگویند نقاطی از بدن که بیشتر از همه قلقلکی هستند، مثل گردن و دندهها، در مبارزه از همه آسیبپذیرترند. بنابراین وقتی بچهها با انعطاف از دست دوستانشان در میروند تا قلقلک نشوند، در واقع در حال تمرین برای دفاع از خود و نقاط حساس بدنشان در آینده هستند.
از طرف دیگر، صدای خنده در یک جمع، باعث بیشتر خندیدن افراد آن جمع میشود. اما قلقلک یک قانون دیگر هم دارد. انسانها همیشه قلقلکی باقی نمیمانند. با بالا رفتن سن، لذت قلقلک کمتر میشود و در 40 سالگی دیگر اثری از آن نیست. به نظر میرسد به دلایلی که هنوز شناخته نشدهاند، قلقلک مخصوص جوانترها است.
درباره خودم
لوگوی وبلاگ
منوی اصلی
صفحه نخست
پست الکترونیک
صفحه ی مشخصات
خانگی سازی
ذخیره کردن صفحه
اضافه به علاقه مندیها
نوشته های پیشین
خرداد 1388
تیر 1388 مرداد 1388 شهریور 1388 مهر 1388 آبان 1388 آذر 1388 دی 1388 بهمن 1388 اسفند 1388 فروردین 1389 اردیبهشت 1389 خرداد 1389 تیر 1389 تیر 89 شهریور 89 مهر 89 آبان 89 آذر 89 دی 89 بهمن 89 اسفند 89 فروردین 90 اردیبهشت 90 خرداد 90 تیر 90 مرداد 90 شهریور 90 مهر 90 آذر 90 اسفند 90 فروردین 91 خرداد 91 تیر 91 شهریور 91 مهر 91 آذر 91 بهمن 91 اردیبهشت 92 اسفند 91 تیر 92 آبان 92 آذر 92 اسفند 92 لوگوی دوستان
لینک دوستان
آمار وبلاگ
بازدید امروز :286
بازدید دیروز :49 مجموع بازدیدها : 503867 خبر نامه
موسیقی وبلاگ
جستجو در وبلاگ
|